۱۳۶۸/۷/۲

مصباح نور

ديگر بار کنار خيمه ها می ايستد و عمود خيمه را می فشارد و همچنان شرق تا غرب طف را از پيشاپيش نگاهش می گذراند. تشنگی به سراغش می آيد و مويه لبان کودکان حرم موسيقی متن روز عاشوراست که نواخته می شود.
... از خاطره اش عبور می کند که با تنهاترين مرد، غريبانه به نخلستان های کوفه پناه می برد و چاه های رازدار آن، انيس او می شدند.
مکر کوفيان آن شب از آستين خوارج بيرون آمد و اولاد علی را داغدار ماتم علوی کرد.
 آنشب بوی خون تمام کوفه را در بر گرفته بود و ماهتاب نوزدهمين شب از شرم در هاله ای عميق فرو رفته بود، آنقدر که تاب ديدن نداشت و با اذان صبح چادر ابر را از سر خود کشيد.
الله اکبر... ...
اقامه نماز
الله اکبر... ...
عاشقانه با بی نياز
الله اکبر... ...
پرواز
فزتُ وَ رَبّ الکعبه.

 
وصدای جبرئيل؛ وای علی کشته شد.
صدای قاسم، حسين (ع) را به خود آورد؛ عمو جان - عمو جان - می خواهم به عالم غيب راه يابم، اذن حضور می خواهم برای «عند ربهم».
نگاه نگرانش اندام نحيف ولی استوار قاسم را مرور می کند، لبانش از تشنگی به سختی از هم جدا می شدند ولی چشمانش نويد مرگی شيرين را تداعی می کرد.
نويد شهادت در چشم هايش تجلی داشت آنگاه که «اَحلی من العسل» تفسير قاسم از شهادت بود.
عمو نگاهش می کرد، درست مثل برادرش حسن (ع) زيبا بود، وقتی به ميدان می رفت قدم هايش به زمين کشيده می شد. زينب بانوی محبت و صبر از ورای خيمه ها اندام قاسم را تا ملکوت مشايعت می کرد و آخرين نگاه هايش را به گام های قاسم می سپرد.  وقتی پيکر خون آلود قاسم را در آغوش کشيد، شميم حسنی اش حسين (ع) را تا مدينه پرواز داد تا همان روزی که خورشيد وجود حسن (ع) تيرآلود فتنه ها شد.
بوی غربت هنوز در کوچه باغ های حجاز شور می زند، هنوز پژواک فريادهای مهتاب و نخلستان جاری است و حسن (ع) غريب ترين خورشيد زمينی است، که نور افشانی می کند، اما کوردلان متعصب، تحمل شعاع نور مجتبوی را ندارند و حسين (ع) در کنار بازوان تنومند برادر همچنان ايستاده است.
باز هم 28 صفر است و محشر کبرای نازنينان اهل بيت (ع)، حضرت امام حسن (ع) است، و آسمان مدينه حزن آلود. پيکر مردی خورشيدی بر شانه های شهر سوار است، شيپور مکر و قدرت پرستی می نوازند و ناگهان «مصباح نور» تير باران حادثه می شود...
عشق در قامت سرخگون حسين به نماز می ايستد و ملائک در محراب حسين سجده می کنند.
بگذار فاش گفته شود آنکه مسجود ملائکه است حسين است، و آدم را ملائک از حيث اينکه واسطه خلقت حسين است سجده کردند.
خون با حسين پيمان ريختن بسته است، سر با حسين پيمان باختن.


برگرفته از کتاب های طلسم سنگ/ حسینی و بوی عطر سیب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر