حماسه دم و بازدم تاريخ بشری است. بی حماسه، تاريخ می ميرد. و حماسه کربلا دم و بازدم عميقی است که نوباوه اسلام را از گزند اختناق، مصون داشت و يادکردِ اين حماسه در هر روز، در هر سال، ادامه نفس عميقی است که تعلق به سينه های آينه وار پيروان حق و حقيقت دارد. دوستی حق، مرز نمی شناسد، زيرا حق از شناسنامه و اوراق هويت بی نياز است.
کربلا تبلور کردار حق طلبانه امت راستين پيامبر اسلام (ص) است. کربلا يک فاجعه نيست، يک واقعه برجسته و يک خيزش اوج گيرنده در حافظه انسان و انسانيت است. اوج اين قله را هرچه از آن دورتر شوی بهتر می توانی نگريست و رمز جاودانگی کربلا نيز در همين نکته نهفته است.
کربلا کهنه نمی شود! زيرا ماندگارترين شيوه سلوک إلی الله را، نه در سخن صرف، بلکه در عرصه عمل، جامه تحقيق پوشانده است.
با صدای بلند می انديشم چگونه سطرهای غريب رقم می خورند بر صفحات تاريخ؟ اين عطش که حادثه آفريد از کجای آفرينش آب می نوشد؟ کربلا را چگونه می خواهيم به دست ناپايدار عقل بسپاريم؟
« کربلا قلب زمين است و عاشورا قلب زمان. يعنی که اصلا کربلا مطلق زمين است و عاشورا مطلق زمان؛ و راههای آسمان از اينجا آغاز می شود؛ از اينجا دروازه ای به عالم مطلق گشوده اند.
می پرسی که از متناهی چگونه می توان راهی بسوی نامتناهی جست؟ اين سرّالأسرار خلقت است و گويی تقدير چنين رفته است که اسرار، اگرچه به بهای سر باختن حسين (ع) فاش شود.
طرفه خراب آبادی است اين سياره زمين که از آن دروازه هايی بسوی نامتناهی گشوده اند: بيت الله، حبل الله،... ثارالله.
سرّالأسرار خلقت اين است: فأحببتُ أن أعرف».
(شهيد آوينی)
دلی که در سينه کربلائيان می تپد از تبار دلهای زمينی نيست. دلی است که فرشتگان ژوليده موی به هنگام آرايش خويش بايد آن را چون آيينه ای به دست گيرند و دريابند کم و کاستی های فرشته بودن را! تا دلهايشان کباب شود در آرزو و حسرت بنی آدم بودن!! دلهای ايشان از ذرات تبلور يافته حق است نه از گِل!
عاشوراييان هرچه بيشتر پيش می روند از خود فاصله بيشتری می گيرند!
نبری گمان که يعنی به خدا رسيده باش
تو زخود نرفته بيرون به کجا رسيده باشی؟
نگه جهان نوردی قدمی زخود برون آ!
که ز«خود» اگر گذشتی همه جا رسيده باشی!
که ز«خود» اگر گذشتی همه جا رسيده باشی!
کربلا اُمّ القرای عشق و ديار خونبار يار است. هر کس در سينه اش قلبی کربلايی نتپد و شريانش با شريان بريده عاشورا پيوند نخورد از طواف کعبه عشق بازمانده و از قافله عشّاق بريده است.