۱۳۶۷/۹/۲۰

نیمچه مناظره

قابل توجه دوستانی که جلسه ی يادبود رو تشريف نياوردن!!
نشريه ای تو جلسه داده شد گفتيم قسمت هايي از مطالبش رو بياريم:

گفت: بيا به جای اينکه از آزادی تن حرف بزنيم، يه بارم که شده از آزادی معنوی حرف بزنيم.
گفتم: يعنی چی؟! چه فرقی ميکنه؟! آزادی، آزادی ديگه!
گفت: آزادي معنوي به معناي آزادي انسان از قيد و اسارت خودشه!
گفتم: وااا! من که معنی اين جمله ای که گفتی رو نفهميدم! بابا زير ليسانس حرف بزن ما هم بفهميم چی می گی؟
گفت: ببين دو دقيقه مثل بچه آدم گوش کن تا منظورم رو برات بگم.
گفتم: باشه چشم، ببخشين استاد!!
گفت: ممكنه انسان آزادي تن داشته باشه، اما آزادي روح نه، يعنی که روحش برده باشه. خيلی از آدما رو مي بينيم كه سر دو راهي عزت و ذلت گير كردن كه از عزت و آقايي خودشون صرف نظر كنن و در عوض تن به ذلت بدن و يا اينكه حاضر باشن تن به پر مشقت ترين كارها بدن، ولي پيش هيچ يک از خلق الله خم و راست نشن، در حقيقت اونا حاضر نيستن به هيچ قيمتي روحشون رو به بردگي بفروشن...
گفتم: وايسا، وايسا ما که نفهميديم تو چی می گی!!
گفت: بذار يه جور ديگه برات بگم، ببين عزيز من! با اينكه حدود دو قرن از امضاي حكم لغو بردگي مي گذره اما به نظر مي رسه كه هنوز برده و بردگي وجود داره و ملغي نشده، چون با اينكه به دست و پا و گردن هيچ کس غل و زنجير و يا غلام حلقه به گوش نمي بينيم ولي افراد زيادي هستن كه در نقش غلام حلقه به گوش تحت سلطه دول غربي هستن. شايد بردگي عملاً به اون شكل كه در يونان قديم و روم باستان وجود داشته منسوخ شده باشه ولي نظرانه و نتيجه اين زير پوستي فعاليت كردن مي شه استعمار!! بگذريم از علل فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي استعمار كهن كه بعدا اسمش عوض شد به نو و حالا با استعمار فرانو و يا پست مدرن دست و پنجه نرم می کنيم.
گفتم: ما که از حرفای تو هيچی نمی فهميم،  از استعمار بگير تا دوَل و منسوخ و...
گفت: همينه ديگه! هيچی گوش نمی دی! فقط دنبال مزه پروندنی! دو دقيقه اگه جدی باشی و از اين فکرای ...رکی بيرون بيای همه چی حاليت ميشه.
گفتم: چشم! انصافاً ديگه جدیِ جدی...
گفت: استعمار لغتي عربي به معني آبادي خواستنه، اما حالا عملكرد كشورهاي از ما بهترون!! دقيقا عكس اين معني رو نشون مي ده. حالا خيليا مي گن اگر انگليسيا نفت رو در ايران كشف نمي كردن، هنوز يك مايع بدبوي سياه و بي مصرف براي ما باقي مي موند. يه چيزي اين وسط مشخصه و اون اينكه هيچ وقت يك بيگانه دلش براي ديگرون يعني همون مستعمراش نمي سوزه، اين همون چيزيه كه صفحات تاريخ به وضوح نشان مي ده. جواب اين عده رو هم بايد اين طور داد كه پس عزت ملي چه مي شه و خوبه يه وقتايي نگاهي به نقطه هاي روشن تاريخ بندازن و اصلا اين حرفها به كنار، بايد پرسيد كه با از خود بي خود شدن و بي هويت شدن مي خواهيد به كجا برسيد؟ يه زماني در دوره استعمار كهن و بعدا نو آنچه كه جنبه مادي و اقتصادي داشت را غارت مي كردن اما حالا ميان تا هويت رو به تاراج ببرن و قلب و فكر و روح را تسخير كنن و نتيجه اش مي شود همين كه...
گفتم: انصافاً خوب گوش دادن هم نعمتيه ها! اين تيکه ی آخری حسابی رفت تو کتم!
گفت: الحمدلله که يه بار ما تونستيم يه حرفی رو به تو يکی حالی کنيم!