۱۳۶۸/۴/۱۴

نهايت عاشقی

امروز روز پنجم است که در محاصره هستيم
آب و نان را جيره بندی کرده ايم
عطش همه را هلاک کرده
حالا همه با شهدا در کنار هم در انتهای کانال خوابيده ايم
ديگر کسی تشنه نيست و اميدوارند به دست سيدالشهداء سيراب شوند.
(آخرين برگ دفترچه يادداشت يکی از شهدای گردان حنظله لشگر 27 محمد رسول الله (ص) که در کانال فکه حين تفحص بدست آمده است.)



خيلی گشته بوديم
نه پلاکی، نه کارتی، چيزی همراهش نبود.
لباس فرم سپاه به تنش بود.
چيزی شبيه دکمه پيراهن در جيبش نظرم رو جلب کرد.
خوب که دقت کردم، ديدم يک نگين عقيق است که انگار جمله ای رويش حک شده.
خاک و گل ها را پاک کردم.
ديگر نيازی نبود دنبال پلاکش بگرديم.
روی عقيق نوشته بود: "به ياد شهدای گمنام"....
ای دل!
تو چه می کنی؟!!
می مانی يا می روی؟!!....