۱۳۶۸/۷/۶

نفس های پنهان

... قلم يارای نوشتن ندارد همان بهتر است که با زبان مردی که بيابان در بيابان غم جدش را فرياد مي کند مويه کنيم. فرزند منتقمش – امام زمان – اينگونه توصيف می نمايد:
« پيشاني ات برای شهادت عرق کرده بود. به خود می پيچيدی و شوق وصل به راست و چپت می کشاند، با گوشه چشم به حرم و اهل خانه ات نگريستی و از فرزندان و خانواده ات به خويش مشغول شدی و اسبت گريزان بسوی خيمه ها شتافت و شيهه، زنان گريان اهل خيام را آگاه کرد.
زنان همين که اسب تو را شرمسار يافتند و زينش را واژگون ديدند از خيمه ها بيرون ريختند. موهای پريشان بر گونه ها و ضجّه زنان بر چهره ها نواختند و ناله کنان به هر سوی شتافتند.
پس از عزّت و شکوه به خواری افتاده به سوی قتلگاهت دويدند، آنجا چه ديدند؟ شمر بر سينه ات نشسته بود، تيغه شمشيری را بر گودی زير گلويت فرو برده و محاسنت را چنگ زده بود و با شمشيری هندی، نازنين سرت جدا می کرد...
در آن حال تو آرامش داشتی. نفس هايت پنهان شده بود...».
فطرت عالم بر حبّ حسين و ولايت او شهادت می دهد و آن پيمان ازلی – ألستُ بربّکم قالوا بلی – عهدی است که خالق از بنی آدم بر حبّ حسين و ياری او ستانده است.
دل تو عرصه ازلی خلقت است، گوش کن که چه خوش ترنّمی دارد: حسين، حسين، حسين....
نمی تپد بل حسين، حسين می کند.



کجاست آنکه زنجير جاذبه خاک را از پايش بگشايد و هجرت کند از خود و بستگی هايش، تا از زمان و مکان فراتر رود و خود را به قافله شصت و يکم هجری برساند و در رکاب امام عشق به شهادت رسد؟
کربلا ما را به خود فرا می خواند و دلهای مشتاق همچون کبوتران جلد حرم در هوای کربلا پر می کشند. گوش کن، به ندای دلت گوش کن که حسين، حسين می کند.


برگرفته از کتاب های طلسم سنگ/ حسینی و بوی عطر سیب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر