۱۳۶۷/۸/۱

یک Email از طرف خدا



 ...

امروز صبح که از خواب بيدار شدی، نگاهت می کردم؛ و اميدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی يا برای اتفاق خوبی که ديروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی. اما متوجه شدم که خيلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.

وقتی داشتی اين طرف و آن طرف می دويدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقيقه ای وقت داری که بايستی و به من بگويی: سلام؛ اما تو خيلی مشغول بودی....

يک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت يک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی يک صندلی بنشينی. بعد ديدمت که از جا پريدی. خيال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛ اما به طرف تلفن دويدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرين شايعات باخبر شوی.

تمام روز با صبوری منتظر بودم. با آنهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلا وقت نداشتی با من حرف بزنی. متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شايد چون خجالت می کشيدی که با من حرف بزنی، سرت را به سوی من خم نکردی.

تو به خانه رفتی و به نظر می رسيد که هنوز خيلی کارها برای انجام دادن داری. بعد از انجام دادن چند کار، تلويزيون را روشن کردی. نمی دانم تلويزيون را دوست داری يا نه؟ در آن چيزهای زيادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زيادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هيچ چيز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هايش لذت می بری...

باز هم صبورانه انتظارت را کشيدم و تو در حالی که تلويزيون را نگاه می کردی، شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی.

موقع خواب...، فکر می کنم خيلی خسته بودی. بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شب به خير گفتی، به رختخواب رفتی و فورا به خواب رفتی. اشکالی ندارد. احتمالا متوجه نشدی که من هميشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.

من صبورم، بيش از آنچه تو فکرش را می کنی. حتی دلم می خواهد يادت بدهم که تو چطور با ديگران صبور باشی. من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم. منتظر يک سر تکان دادن، دعا، فکر، يا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.

خيلی سخت است که يک مکالمه يک طرفه داشته باشی. خوب، من باز هم منتظرت هستم؛ سراسر پر ازعشق تو... به اميد آنکه شايد امروز کمی هم به من وقت بدهی. آيا وقت داری که اين را برای کس ديگری هم بفرستی؟ اگر نه، عيبی ندارد، می فهمم و هنوز هم دوستت دارم.

روز خوبی داشته باشی...


دوست و دوستدارت: خدا

۶ نظر:

  1. کو یک نفر که یاد دل خستگان کند؟
    یا لا اقل حکایت مـــــــا را بیان کند
    من زیر بار معصیتم ضعف کرده ام
    دستی کجاســــــت تا مدد ناتوان کند
    تب کردم از مرور گناهان کوچکم
    کو آتشی که خجلت ما را نهان کند؟
    ما بی سلیقه ایم،تو حاجات ما بخواه
    ورنه گدا مطالبه ی آب و نـــــان کند
    آتش میاورید که اشکم مرا بسوخـــــت
    کارشرارتو آب روان کنـــــــــــــــــــد
    ما را مران زخویش چرا که زمانه راند
    حاشاکه دوست کارزمین و زمان کنـــد
    چیزی نصیب تو نشود از عذاب من
    ایزدکجا محاربه با استخوان کند
    شبها مرا برای خودت انتخاب کن
    فرصت مده که دیگری ام امتحان کند
    درهم بخر که سخت گرفتار و در همیم
    خوب است گرچه چشم تو ما را نشان کند
    محرم نمی شود به مناجات نیمه شب
    هرکس که رو به محفل نامحرمان کند
    صبح قیامت از تو، به تو می برم پناه
    آغوش تو مگر که مرا میهمان کند
    با آفتاب روز جزا پاک می شود
    هر کس که قهر از کرم آسمان کند

    پاسخحذف
  2. سلام و درود به شما دوست عزیز.
    دوباره لینکتان کردم.
    لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.
    (معمارباشی)

    پاسخحذف
  3. اربعين آمد ؛ دلم را غم گرفت
    بهر زينب عالمي ماتم گرفت
    سوز اهل آسمان آيد بگوش
    ناله صاحب زمان آيد بگوش
    جان اهل بيت عصمت بر لب است
    كاروان سالار آنها زينب است
    فرا رسیدن اربعین حسینی بر شما تسلیت باد

    پاسخحذف
  4. این روزهای آخر ماه صفر
    خیلی دلم میخواست تو کربلا باشم
    لیاقت میخواد
    که....
    دلم گرفته
    خیلی التماس دعادارم
    دلم ثرای اون روزا ...مدینه...مکه..خیلی تنگ شده..خیلی...

    پاسخحذف
  5. راستی متن خیلی قشنگی بود
    و چه ساده با جابجایی یک نقطه
    از خدا
    جدا می شویم!!!

    پاسخحذف
  6. وبلاگتون خیلی در پیت است .f.roozbahani

    پاسخحذف