۱۳۶۸/۱/۸

خداوند همه چیز می‌شود همه کس را...


خداوند بی‌نهايت است و لامکان و بی‌زمان

 اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

و به قدر نياز تو فرود می‌آيد

و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود

و به قدر ايمان تو کارگشا می‌شود

و به قدر نخ پيرزنان دوزنده باريک می‌شود...

پدر می‌شود يتيمان را و مادر

برادر می‌شود محتاجان برادری را

 همسر می‌شود بی‌همسرماندگان را

 طفل می‌شود عقيمان را

اميد می‌شود نااميدان را

 راه می‌شود گمگشتگان را

نور می‌شود در تاريکی ماندگان را

 شمشير می‌شود رزمندگان را

 عصا می‌شود پيران را

 عشق می‌شود محتاجان به عشق را

...

خداوند همه چيز می‌شود همه کس را...

 به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهيز از معامله با ابليس

بشوييد قلب‌هايتان را از هر احساس ناروا

و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف

و زبان‌هايتان را از هر گفتار ناپاک

و دست‌هايتان را از هر آلودگی در بازار...

و بپرهيزيد از ناجوانمردی‌ها، ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!

چنين کنيد تا ببينيد خداوند چگونه

بر سفره شما با کاسه‌ای خوراک و تکه‌ای نان می‌نشيند

 در دکان شما کفه‌های ترازويتان را ميزان می‌کند

و در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند...

مگر از زندگی چه می‌خواهيد که در خدايی خدا يافت نمی‌شود ...؟
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر