۱۳۶۷/۵/۲۰

بقیع

خطاب ما اینجا با عاشقان است و با دردآشنایان، که این حکایت را دیگر هر دلی تاب شنیدن ندارد.
ای اشک! مهلتی تا باز گویم حکایتی را که قرن هاست در سینه ام مستور مانده استو دردآشنایی نیافته ام تا این راز سر به مهر را با او زمزمه کنم.
اینجا گورستان بقیع است، و این خاک گنجینه دار فریادی است که قرن ها ارباب جور آن را در سینه ما محبوس کرده اند و هر چند اشک ما تاب مستوری نداشته است، اما این بار، بغضی نیست که فقط با گریه باز شود، و این جراحت، نه جراحتی است که با مرهم اشک شور التیام یابد.
حکایت بقیع حکایت غربت است، غربت اسلام!
و با که باید این راز را باز گفت که اسلام در مدینة النبی از همه جا غریب تر است؟
خطاب ما اینجا با عاشقان است و با دردآشنایان، که این حکایت را دیگر هر دلی تاب شنیدن ندارد.
ای چشم! خون ببار، تا حجاب از تو بردارند و ببینی که این خاک، گنجینه دار نور است و مدفن عشق.
و اینجا بقعه ای است از بقاع بهشت و آن نفخه ای که در بهشت روح می دمد از سینه این خاک بر می آید، چرا که اینجا مدفن کلیدداران بهشت است و اگر حجاب از چشم ها و گوش ها بردارند، طنین ناله کرّوبیان را در ملکوت اعلی خواهی شنید و خواهی دید که چگونه فرشتگان، بال در بال جلوه های جاودانی رحمات خاص حضرت حق را بر این خاک گسترانیده اند.
ای بقیع مطهر! ای رازدار صدّیق صدیقه ی اطهر! و ای هم نوای مولا مهدی، آنگاه که غریبانه آنجا به زیرت می آید.
ای بقیع مطهر، ای گنجینه دار نور! ای مدفن عاشقان و ای حکایت گر غربت، به راستی این راز را با که باید گفت که اسلام در مدینة النبی از همه جا غریب تر است؟
ای بقیع مطهر منتظر باش، اگر آنان توانستند نور را در حبس کشند، تو هم غریب خواهی ماند.

ای بقیع، با ما سخن بگو، با ما از رازهای سر به مهری که داری بگو.
ای بقیع، ای هم نوای مولا مهدی، ای رازدار آن یار غریب، بگو آنجا چه می گذرد هنگامی که او به زیارت قبور می آید؟
بگو، با ما بگو که حبیب ما در رازگویی های علی وار خویش و در منجات های سجادانه اش چه می گوید؟
ای تربت مطهر، ای آنکه بر تربت تو، جای جای، نشانه پای حبیب ما و اثر اشک های غریبانه او باقی است، ای هم نوای أمن یجیب مولا مهدی، ای مصداق طِبتُم وَ طابَتِ لرضُ ألتی فیها دُفِنتُم، ای کاش ما به جای خاک تو بودیم و هنگامی که آن یار غایب از نظربه زیارت می آمد، بر پای او بوسه می زدیم.
ای بقیع، ای تربت مطهر، ای کاش ما نیز چون تو می توانستیم که با آن محبوب وقتی که أمن یجیب می خواند، هم نوا شویم، و به راستی که أمن یجیب حکایت دل پر غصه اوست.
گوش کن....
أمن یجیب المضطر إذا دعاه وَ یَکشِفُ السوء وَ یَجعَلکم خلفاءَ الإرض
چرا که اوست مصداق اتمّ مضطر، و خلافت أرض میراثی است که به او باز می گردد.
و ای بقیع مطهر منتظر باش، اگر آنان توانستند که شمس را برای همیشه در غربت غروب نگهدارند، تو نیز غریب خواهی ماند!....
(شهيد آويني)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر