۱۳۶۸/۵/۱۵

شنيدم مکه بودی، چه خبر؟

خبر اول:

مکه بودم، سفر عشق، پرواز، اوج، ملکوت

اول از مدينه می گم:

مهمون پيامبر بوديم، پيامبر رحمت. مهمون فاطمه (س) بوديم، نور. مهمون چهار امام غريب بوديم.


مکه رفتم، خونه ی خدا. هنوز باورم نمی شه...

برای ورود به مکه بايد مُحرم شد يعني مَحرم حريم خونه ی خدا؛ و ما مُحرم شديم و مَحرم، مَحرم خدا!

هنوز باورم نمی شه که من يک هفته مَحرم حريم ملکوت بودم. نگاه اول به کعبه، ... فقط خضوع، سجده، گريه عظمت حاکم جايی برای هيچ چيز نمی ذاره. می افتی به خاک. نمی تونی بايستی، پا نايی برای ايستادن نداره.

خدای خوب و مهربون من!
من هنوز لرزش پاهام يادمه وقتی اولين بار خونه ی کعبه رو ديدم. هنوز صدای هق هق گريه هام تو اولين سجده تو حريم خونه ات تو گوشمه. من هنوز يادمه ...

طواف کردم، توبه کردم، پرواز کردم، حرف زدم... دعا کردم، راز و نياز گفتم... حرف زدم، حرف زدم، حرف زدم ...

و تو فقط گفتی "باشه"، همين! آخه من اولين بار بود که به خونه ات اومده بودم. تو مرامت نيست که به مهمون "نه بگی.

زمين مسجدالحرام با همه جا فرق می کنه. مثل هيچ جا نيست. راه مي ری اما نه، زمين نيست که راه بری؛ پرواز می کنی، من هنوز پروازم يادمه...

و من هنوز يادمه پاهام که برای پرواز تنم رو ياری می کرد؛ و من هنوز يادمه که چطور پَر کشيدم؛ من حتی پرنده های بالای کعبه يادمه که دور کعبه نرد عشق می باختن، طواف می کردن ...

و سعی صفا و مروه ... اميد، نااميدی و باز هم اميد.


خدای زيبای من!
من اميد دارم. اميداوارم به لطفت، به رحمتت به دعوت دوباره ات.
خدای بهترين من!

منم مثل تو دوست خوبم لذت بردم از اين جواب. با هم آرزو مي کنيم که دوباره مَحرم شيم براي مَحرم ترين داشته ي همه ي آدمها، خداي خوب و عزيز!

۴ نظر:

  1. vaghti esmam dar umad goftam khoda bakhshidatam mano vase khodesh mikhad ama alan ba kulebare gonahi ke baz jam kardam dg omidi be bakhsheshe khoda nadaram chon bem forsatesho dad

    پاسخحذف
  2. مسافر کاروان نور۱۳۸۹/۸/۸, ۱۵:۱۹

    همیشه!
    همیشه!
    همیشه!
    کرم و لطف خدا از سنگینی کوله بار ما خیلی بیشتر :)

    پاسخحذف
  3. سلام
    واسه عمره دانشجویی ثبت نام کرده بودم ولی متاسفانه اسمم درنیومد
    خیلی ناراحتم...
    با مطلبی به نام "و امروز روز زیارتی توست ..." به روزم
    التماس دعا

    پاسخحذف
  4. مسافر کاروان نور۱۳۸۹/۸/۱۰, ۱۷:۱۷

    سلام
    امروز دیدم (تو ساعتی که من به وبلاگ وارد شدم) "دوازده" نفر این دل نوشته رو خوندن
    وقتی اومدم سراغ کامنت ها دیدم فقط "سه" تا کامنت هست (که یکیش هم واسه خودم بود)
    هم خوشحال شدم هم ناراحت
    خوشحال که دیدم دوستای خوبم هیچکدوم دلشون نگرفته و شهر دلشون در امن و امانه
    اما ناراحت از اینکه نکنه ما رو محرم نمیدونن که بگن چی از سفر هست که تو دلشون مونده
    به هر حال ماییم و یه جفت گوش شنوا و یه دل که جا داره واسه درد دل همه ی همسفرا و غیر همسفرا
    علی علی

    پاسخحذف