۱۳۶۷/۹/۱

یوم الله



به نزدیکیای مسجد رسیدیم.
دوستم در حالی که آستینش رو بالا می زد پرسید:
به چه جرمی امام حسین (ع) رو شهید کردن؟
نمی دونستم چه جوری جوابش رو بدم، نگاهی به صورتش انداختم.
انگار توی فکر بود.
گفتم: جرم حضرت این بود که تن به ذلت نداد.
گفت: راست می گی.
در حالی که جورابش رو بیرون می آورد گفت:
دین یعنی همین، ولایت یعنی همین.
داشتم به حرفاش گوش می دادم.
ادامه داد: خواست خدا هم همینه، نه؟
گفتم: حتماً همینه.
حضرت لحظه شهادت مگه به خدا عرض نکرد راضی ام به رضای تو، و تسلیم امر تو.
گفت: ما چه باید بکنیم؟ همین که برای ائمه روضه ای بگیریم و چند قطره اشک.... کافیه؟
گفتم: راه روشنه. ما امروز هم باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم و تن به ذلت ندیم.
صدای اذان بلند شد. نگاهم به سر در مسجد افتاد.
پارچه ای در باد می لرزید. روش نوشته بود:
یوم الله 22 بهمن مبارک.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر