۱۳۶۷/۵/۱۷

زود چاييت و سر بکش که مي‌خوام پسر خاله بشم...



سل‌ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام...
زيارتت (زيارتهات!!!) قبول...!! تعجب نکن. گفتم شايد تو هم جزو اون دسته از همسفرا باشي که بعد عمره از کاروان نور دل نکندن و خودشون و انداختن وسط سفراي مشهد و جمکران و سوريه و کربلا و ... (خدا بده برکت!!!!!)
حتما به خودت مي‌بالي که تونستي پا بذاري تو شهر پيامبر، پات و گذاشتي جا پاي عشقاي زندگيت. حتما کيف مي‌کني که مسافر شهر نور، شهر مکه بودي... (جوگير نشو، جلو پات و نگاه کن!!)
حالت چطوره؟! خدايي نکرده خسته که نيستي؟!... (باشي هم کاري از دستم بر نمياد! خسته نباشي!!!)
بعد از کلي به قول بعضيا ...شانسي، رفتي مکه و شدي حاجيه خانم...! عجب لقبي دادم، بهت کيف کردي ها!!!
از خودت مي‌پرسي بابا اين ديگه کيه؟!!! زحمت نکش، هيچکي!
فقط اومدم براي تجديد اون همه خاطره‌هاي قشنگ و فراموش نشدني پشتبند حاجيه خانم شدن، چند تا کار بهت پيشنهاد بدم:
اوليش همين وب لاگه، مابقيش هم جلسه و اردو و ... (اگه شمّ تجاري داشته باشي به هر زحمتي شده حرفام و تا آخر گوش ميدي و کاري رو مي‌کني که اون آخر گفتم...!!)
حتماً از خودت مي پرسي چه سودي؟!
عرض کنم خدمت سرورم که: يکيش همون تجديد خاطره است، يادت که مياد تقريباً دو هفته کجا بوديم؟! (نميدونم سفرت 15 روزه بوده يا 12 روزه). خوب من يکيش و گفتم، مابقيشم باشه طلبت!
توي اين اردوها و جلسات کاراي زيادي انجام شده و مي شه که از بعضياش!! فيلم و عکس و کليپ و... روي وب لاگ گذاشتم (البته بهتره بگم گذاشتيم...!).
اگه نظر بهتري داري يه تکوني به خودت بده و به آدرس karvan_noor@yahoo.com ايميل بزن (شايد شانست زد و گوش دادم، البته شايد)
ممنون از اينکه بهم (اصلاح مي‌کنم، به همفسرات) سرمي‌زني!
نگفته مي‌دونم براي همه همسفرات دعا مي‌کني...
علي علي!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر